جدول جو
جدول جو

معنی تک وراز - جستجوی لغت در جدول جو

تک وراز
گراز میان سال ور به کهولت که گوشه گیر و تک رو است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تک و تاز
تصویر تک و تاز
دو و تاخت، به هر سو تاختن و دویدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کُ)
تک و تا. (غیاث اللغات) دو و تاخت. (ناظم الاطباء). تکاپوی:
در سلاح و سواری و تک و تاز
گوی برد از سپهر چوگان باز.
نظامی.
خورشید که او چشم و چراغست جهان را
از شوق رخت در تک و تازست چه گویم.
عطار.
، جستجو و تفحص. (ناظم الاطباء) :
تا میان بسته اند پیش امیر
در تک و تاز کار و کاچارند.
ناصرخسرو.
از تک و تازم ندامت است که آخر
نیستی است آنچه حاصل تک و تاز است.
خاقانی.
رجوع به تک و تکاپوی و تاز و ترکیبهای آنها شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
در تداول عامه، زن که گاهگاه به تباهی گراید. زن که گاه گاه در خفا نابکاری کند. آنکه گاهگاه تبه کاری کند. زنی که گاهگاه با مردان بحرام آرامد
لغت نامه دهخدا
صفت فاحشه (غیررسمی) ، روسپی (غیررسمی) ، بلایه، زن نانجیب، نانجیبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جنب وجوش، تحرک، تلاش، فعالیت، تک وپو، تکاپو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گاوآهنی که به وسیله ی یک گاو جهت شخم کشیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
قیافه لب و دهن، چک و چانه
فرهنگ گویش مازندرانی
دهن گشاد، سرباز
فرهنگ گویش مازندرانی